AzHgAr BaNd
AzHgAr BaNd
فریاد

ابنجا یک کافه است..

دنیا را که ترک کنی و به آخرت هم نچسبی و اعتقاد نداشته باشی حال و روز عجیبی پیدا میکنی که فقط کامهای سنگین مارلبرو قرمز آرامت میکند..مزیت نداشتن داشته هایی که ارزش داشتن ندارند به اندازه نداشتن نداشته هایی که ارزوی داشتنشان هست نیست..

گرفتن رویاهای کودکی که بیشتر از بادکنک نمیفهمد فقط یک سوزن میخواهد...جوانی که با یک سوزن در بازوی خشکیده اش دموکراسی و مردم سالاری را فریاد میکند..

اینجا یک کافه است..

مقابلش می ایستم ..هیاهوی درونش مرا میترساند..در را باز میکنم..آینده ای که ازان من نیست...سیگارهایی که به عنوان علامت روشنفکری دود میشوند..من در اینجا جایی ندارم و بی صدا بی آنکه دختر برنزه که شهوت ناک کام سیگار های پسر نمایش را میشمرد متوجه شود..میروم..

باغی که خشک میشود و دلیلش کم آبی نیست باغبان را پیر کرده..

باز هم معرفت خیابان انقلاب..

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:18, توسط mojtaba