فقر گرسنگی نیست
فقر عریانی هم نیست
فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می کند
فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست .....
طلا و غذا نیست
فقر ذهن ها را مبتلا می کند
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود
فقر همه جا سر می کشد
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردناست
.
.
.
دکتر علی شریعتی
اگه براتون رپ فارس از همه نظر مهمه این مقاله ای که دوست خوبم زحمت کشیده و گردآوری کرده رو حتما بخونید و به اشتراگ بذارید .
ادامه ی مطلب را کلیک کنید...
ادامه مطلب...
حتی اگر گاو هم باشی در صورتی که در جای مناسب قرار بگیری کسانی پیدا میشوند که تو را بپرستند
راحت بگم ..
سنگ شده ام .. سنگ را که میشناسی .. جنسش خوب است نمیشکند
عشق راستین ترین و متعالی ترین احساس و نیاز انسان است ,امامعشوق ؟ دروغین است ! دل هائی که عشق های بزرگ و پرشکوه می آفرینند کم نیست , اما روح هائی که معشوق باشند هیج نیست !؟ و این بسیار قابل تامل است که چرا : عشق راست و معشوق دروغ است ?
دکتر علی شریعتی /گفتگوهای تنهائی/ صفحه
ما ایرانی ها....
ما ایرانی ها صبح در تهران از خواب بیدار می شویم. محل شرکت تجاری و مرکز خریدمان در دبی است؛
استعدادمان در تهران کشف شده، اما نبوغمان در اروپا شکوفا می شود؛
برای تحصیل به فرانسه یا لندن می رویم، اما چون از کار در اروپا خوشمان نمی آید، در ایالات متحده آمریکا کار می کنیم، و هر وقت بیکار شدیم برای گرفتن حقوق بیکاری به اروپای مرکزی می رویم؛
برنامه های تلویزیونی مان از لوس آنجلس پخش و در...
خرم آباد دریافت می شود. فیلم های مان را در بیابان های ایران می سازیم، اما در ونیز و پاریس و برلین آنها را نمایش می دهیم و از آنجا جایزه فیلمسازی می گیریم؛
در کلن طرفدار جمهوری و در تهران طرفدار سلطنت هستیم؛
مهم ترین مقالات سیاسی مان در اوین نوشته می شود، اما در پاریس خوانده می شود؛
از واشنگتن نامزد انتخابات می شویم، اما صلاحیتمان در تهران رد می شود، بنابراین در برلین انتخابات را تحریم می کنیم و در لندن تصمیم می گیریم رفراندوم برگزار کنیم؛
در هلند عضو پارلمان و در اسرائیل رئیس جمهور می شویم، در تهران با حکومت مخالفت می کنیم، در عراق با حکومت می جنگیم، اما در لبنان از حکومت دفاع می کنیم؛
در تهران کنسرت موسیقی راک برگزار می کنیم، ما در فرانکفورت کنسرت موسیقی سنتی مان با استقبال آلمانی ها روبرو می شود؛
در آنکارا در کنسرت موسیقی پاپ ایرانی شرکت می کنیم، اما در آنتالیا می رقصیم، در کانادا برنده مسابقه ملکه زیبایی می شویم، حقوق زنانمان در مشهد نقض می شود، اما در سوئد از حقوق زنان دفاع می کنیم؛
ولیعهدمان در امریکاست، ملکه مان در یکی از شهرهای فرانسه زندگی می کند، رئیس جمهور سابقمان در پاریس زندگی می کند، رئیس قوه قضائیه مان متولد عراق است، در عوض نخست وزیر عراق سالها در ایران زندگی می کرد و رئیس جمهور اسرائیل متولد ایران است؛
در ایران زندگی می کنیم، در ترکیه تفریح می کنیم، در آمریکا پولدار می شویم و برای مرگ به ایران برمی گردیم. در نهایت هم از وضع موجود ناراضی هستیم.
اونقدر احمقه که فکر میکنه حالا که از من جدا شده اگه با بقیه, جلو من بپره ،حالم گرفته میشه
بیچاره خبر نداره،داره کمک میکنه فراموشش کنم ...
هــرزه می نامی
دخــتری را
که تـار مـويی بيـرون روسـری دارد
يا سـيگاری به دست
يا دست عاشقی... در دست
... ولی مـن
هـرزه تـو را می خوانم
کـه هـر سخن بی اساسی
با ذهـن ات همـبسـتر می شود
و افکــاری اين چنين
حـرام زاده
در دامـنـت می پـرورانـد
این منم که حس همدردی ندارم
از سنگم سنگتره قلب لعنتیم...باید بگم قلبی ندارم!
وقتی که تو جهنم سکوت قوطه ور میشم
حرف نزن حرفی ندارم!
به جرات میشه فهمید کم آووردم
وقتی که سعی در هضم غم بی کسیم دردآ رو خوردم.
م.ج